میدونی، من با روحیات خودم آشنام‌. تابستون امسال هم فقط خودم میدونم چه خون دلی خوردم سر اینکه به خودم بقبولونم مامایی رشته ی خوبیه ، و خب اولین تا آخرین کد رشته ای که وارد کردم برای انتخاب رشته ، مامایی بود. اما ، نه از سر علاقه. از سر اجبار ، که تنها رشته ای بود که تراز قبولیش به ترازم می‌خورد. تمام طول تابستون از ته ته دل غمگین بودم ، بابت اینکه دانشگاه آزاد قبول میشم ، اونم شهرستان ، با این هزینه های سنگیییین ، اونم مامایی ، شیفت شب ، بار مسئولیتی که جونِ دو آدم رو دوشت میذاره ، خون و کیسه آب و کثافت‌کاریاش ، وضع بازارکار دااااااااغوووون این رشته. ولی تنها راه نجاتم از کنکور بود. تنها رشته ی علوم‌پزشکی بود و راستش این علوم‌پزشکی بودنش ، کم چیزی نبود! 

روزی که قبول نشدم ، نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت!

 

امشب یه مشکلی پیش اومد تو یکی از روستاهای اطراف ، برای یکی از ن باردار که بنده خدا سر زا رفت ، و مقصر ماما بود. 

 

همین اتفاق و نگرانی و تشویش مامان ، بدو بدوهاش و تلفن پشت تلفن زدناش ، باعث شد کم‌کاری امروزم برای درس شیمی ، مثل پتک کوبیده بشه فرق سرم.

 

برخلاف دو سال اخیر این موقع ها ، دلم نمیخواد زود بگذره دلم میخواد کند کند . کند بره . که کتابامو در حد جویدن ، در حد بلعیدن ، لمس کنم و برسم به توانبخشیِ محبوبم.

 

آخ خدایا کمکم کن.

اتفاق امشب ، مثل سیلی بود...

، ,رشته ,  ,سر ,کند ,مامایی ,یکی از ,در حد ,، و ,کند کند ,از سر

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

لبخندهای عمیق webdesign تباروذریه.شناسی.حضرت.زهرا.س.علی.ع.جمشیدی اینجا همه چیز هست وبلاگ رسمی روستای عبدالرحیم نید وبمستر آموزش کنکور زبان انگلیسی پاتوق دانلود فیلم و سریال madahanganaveh هاتف